فلن.

ساخت وبلاگ
این حقیقت که زندگی مثل فیلما و قصه‌های پریان نیست، هپی اندینگ نیست، دیگه نمی‌تونی به بچگی برگردی، ممکنه پدر و مادرت دو تا آدم عوضی باشن که دوستت ندارن، گاهی آدم‌ چیزها و کسایی رو که دوست داره از دست می‌ده، به چیزایی که از ته دلش می‌خواد نمی‌رسه و آدم‌ها، آدم‌های اون بیرون می‌تونن بی‌نهایت بی رحم، بدجنس، دروغ‌گو و احمق باشن و زندگی هیچ مرهمی برای این‌ها نداره؛ یا می‌پذیری‌ش یا دیوونه می‌شی و به نظر من هیچ کدوم برتر از اون یکی نیست. گاهی فکر می‌کنم این 4،5 سالِ هدر رفته‌ی زندگی من هم یه ضرورت بود تا بفهمم چی می‌خوام. بفهمم خیلی چیزهایی که برام مهم‌ترین بودن، واقعن مهم نیست و یه چیزهایی که سرخوشانه و کودکانه و لجوجانه نمی‌خواستم‌شون و فکر می‌کردم بهشون احتیاج ندارم، درواقع دقیقن به همین چیزها احتیاج دارم. این هدررفتگی و این باختن نگاه من رو رقیق کرد. گوشه کناره‌های تیزش رو گرفت و تراش داد تا نرم شد. حالا پاهام رو زمین ه، نگاهم واقعی‌تر و کوتاه‌پَرتر ه و زندگی، یه فرصتِ معمولیِ بی‌معنا که تموم می‌شه و باید تا عمقِ جانم با زیبایی‌ها پُر شم. با هر چیزی که حسِ بی‌نظیرِ رضایت درونی رو، هرچند کوتاه، در نهایت نصیبم می‌کنه و باید برای این لحظه‌های کوتاه بجنگم و دِ پوینت ایز کنترل، باید محکم و امیدوار بمونم چون چه بسیار روزها و شب‌های دل‌نشین که با خساست از کیسه‌ی زندگی بیرون میان ولی وقتی میان، ایتس گانا وُرث ایت. عنوان مطلب از واژه‌چینی‌های زیبای جناب شاملو. فلن....
ما را در سایت فلن. دنبال می کنید

برچسب : فراسوهای, نویسنده : 6darkblue3 بازدید : 113 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1396 ساعت: 11:40

تصاویر منُ می‌ترسونن، اما کلمه‌ها نه.

پس زنده‌باد همه‌ی عکس‌های نگرفته و همه‌ی لحظه‌ها و احساساتِ نوشته شده.

فلن....
ما را در سایت فلن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6darkblue3 بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1396 ساعت: 11:40

مدت‌هاست نمی‌دونم این‌جا رو چطور شروع کنم. منتظر کلمه‌های جادویی بودم؛ یه متن خاص پرمعنا یا شاید متنی که نشونه باشه برام اما هیچ اتفاقی نیفتاد و من دلم می‌خواد بنویسم. حتا ته دلم منتظر این هم بودم که بهتر بنویسم و بعد این جا رو سیاه کنم چون از راه نرسیده و چمدون باز نکرده عاشق‌ش شدم. از شکل و شمایل و اسم‌ش گرفته تا عکس این گوشه. از قشنگ‌ترین عکس‌های ممکن ه و فکر می‌کنم ارتباط مستقیمی با من و فلن....
ما را در سایت فلن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6darkblue3 بازدید : 87 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 3:05

اوریگامی‌های کاغذی‌م رو دونه دونه نگاه کردم و تاریخ‌هاشون رو خوندم. مطلقن هیچ‌چی خاطرم نبود که چه اتفاقی افتاده توی اون تاریخ‌ها ولی مطمئن بودم آدم‌های اون تاریخ‌های بی‌معنی رو خوب یادم هست و شاید همین کافی باشه. :‌) پ.ن:عکس از موردعلاقه‌ترین‌هام ه. عکاس: لوییس سانچیز فلن....
ما را در سایت فلن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6darkblue3 بازدید : 106 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 3:05

من یک مانیکای درون دارم. همان‌طور وسواسی و کنترل‌گر. اندازه‌ی مانیکا گلر واقعی عاشقِ آشپزی نیست اما بهرحال دستی بر قابلمه و ماهی‌تابه دارد و البته، عاشق کیک‌پزی و درست کردنِ دسرهای مختلف است. معمولن از وجهِ عاشقِ نظافت و نظمِ مانیکایی‌ام بهره‌مندم اما وجهِ آشپز بودن و میزبان بودن و کنترلِ همه‌چیز را برعهده گرفتن گاهی وقت‌ها بروز می‌کند. امروز از همان روزها بود. با مانیکا از خواب بیدار شدم. قهو فلن....
ما را در سایت فلن. دنبال می کنید

برچسب : مانیکایی, نویسنده : 6darkblue3 بازدید : 130 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 3:05

این حقیقت که زندگی مثل فیلما و قصه‌های پریان نیست، هپی اندینگ نیست، دیگه نمی‌تونی به بچگی برگردی، ممکنه پدر و مادرت دو تا آدم عوضی باشن که دوستت ندارن، گاهی آدم‌ چیزها و کسایی رو که دوست داره از دست می‌ده، به چیزایی که از ته دلش می‌خواد نمی‌رسه و آدم‌ها، آدم‌های اون بیرون می‌تونن بی‌نهایت بی رحم، بدجنس، دروغ‌گو و احمق باشن و زندگی هیچ مرهمی برای این‌ها نداره؛ یا می‌پذیری‌ش یا دیوونه می‌شی فلن....
ما را در سایت فلن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6darkblue3 بازدید : 97 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 3:05